فرهنگ و هنر
زنی که میخواست آبروی چاپلین را ببرد
میخواستم بخوابم که ناگهان صدای زنگ در بلند شد. این موضوع برای من بسیار عجیب و غیرمنتظره بود… به عجله از اتاق خود خارج شده و از پلهها پایین رفتم. وقتی به پشت در رسیدم… با منظرهی عجیبی مواجه گردیدم. در آستانهی در مرد کوتاهقد پریشانحالی به چشم میخورد که پالتوی تیرهرنگی به تن و کلاه شاپوی سیاهی بر سر داشت. وقتی درست در قیافهاش خیره شدم او را شناختم. او خود چارلی همان هنرمند مشهور بود که نامش زبانزد خاص و عام است…
خبرآنلاین